سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : پرویز بیگی حبیب بیگی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مثنوی

غروب بود و افق حرف های گلگون داشت           ز تیر فاجعه زینب دلی پر از خون داشت

غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوخت           کرانه چشم بدان خون بیکران می دوخت


نسیم، گیسوی خون را دمی تکان می داد           به این بهانـه گلِ زخـم را نشان می داد

دل شکـسـتـۀ زینب شکـسـته تر می گشت           چو چشم طفل، به سودای آب بر می گشت

فـتاده بـود ز اوج فـلک، سـتارۀ عـشق           شکسته بود به یک گوشه گاهوارۀ عشق

ستاده اسب و شکـوه سواره را کم داشت           افق به رنگ شقایق، لباس مـاتم داشت

در آن غروب که آیات عشـق شد تـفسیر           در آن دیار که رویای اشک شد تعبـیر

حماسه بودکه از بطن خاک وخون می رُست           سرشک بود که زخم ستاره را می شست

به روی دست و سر و پای، باره می راندند           هـزار باره به جـسـم ستـاره می رانـدند

نبود دست که گیرد، ستاره در آغـوش           میـان تـیر، تـن پـاره پـاره در آغــوش

نبود دست که بیرون ز زخـم آرد تـیر           به خیـمه آب رسـانـد اگر گــذارد تـیـر

سـوار آب چو پـرواز را تـجـسـّم کـرد           چه صادقـانه بـدان زخـم ها تبـسـّم کرد

ز خــون لاله تمام کـرانه رنگـیـن بـود           خـمـیده بود افق بسکه داغ سنگین بود

هزار زخم به عبرت چو چشم وا مانده است           که عشق بی سر و دست وکفن رها مانده است

فـراز با هـمـه قـامـت فـرود آمـده بـود           قـیام حـمـد کـنـان در سـجـود آمده بـود

صدای سوگ ز محمل به آسمان می رفت           درای مرثیه خوان بود و کاروان می رفت

نقد و بررسی